ناسيوناليسم کرد و اعتصاب در شهرهاى کردستان
بخش اول
با هيئت دائر دفتر سياسى

يک دنياى بهتر: بدنبال فراخوان کومله سازمان کردستان حزب کمونيست ايران به اعتصاب عمومى در شهرهاى کردستان در اعتراض به اعدام٬ و همينطور پشتيبانى و فراخوانهاى احزاب و سازمانها و محافل و شخصيت هاى کمونيست و چپ٬ بعضا با فرمولبندی خود در اين فراخوان دخالت کردند٬ شهرهاى کردستان و برخى شهرهاى ديگر و دانشگاهها وارد اعتصاب و اعتراض شد. بدنبال اين اعتصاب يک صفبندى در اردوى ناسيوناليسم کرد و جريانات پرو رژيم و رسانه هاى دولتى غربى ايجاد شد که تلاش دارند مهر ملى و قومى و "سبز" بر کل اين پديده بزنند. هدف سياسى کل اين تلاش چيست؟ حزب موضعش راجع به اين تحرکات ناسيوناليستى و ارتجاعى چيست؟

على جوادى: اجازه دهید قبل از پاسخ به سئوال شما به دو نکته مهم در توضیح سیاست حزب اتحاد کمونیسم کارگری اشاره کنم. ا- حزب اتحاد کمونیسم کارگری از فراخوان "کومه له" در همان شکل مطرح شده "پشتیبانی" نکرد. از این ابتکار استقبال کرد اما با دیدگاه ها و تاکیدات سیاسی خود در این اعتراض شرکت کرد. ببینید مفاهیم٬ نیروهای مخاطب و چهارچوبهای سیاسی مورد نظر ما تفاوت ویژه و قابل ملاحظه ای با آنچه "کومه له" در فراخوان خود داده بود٬ داشت. ما به "بازار" پیام ندادیم. از "بازاریان" تقاضا و مطالبه ای را مطرح نکردیم. مخاطبین ما کارگران٬ پرستاران٬ معلمان٬ دانشجویان و بخشهای مزدبگیر و زحمتکش جامعه بودند.

ما خواهان به تعطیل کشاندن مراکز کار و تولید و توزیع و آموزش و غیره بودیم. به تعطیل کشاندن نقطه تاکید ما بود. بنظر ما سیاست مخاطب قرار دادن "کارگران و بازاریان" در یک چهارچوب سیاسی واحد٬ قرار دادن انتظارات و توقعات یکسان در مقابل این دو نیروی اجتماعی که به دو طبقه متخاصم در جامعه تعلق دارند٬ یک سیاست راست و بخشی از سنت ناسیونالیسم چپ در کردستان است. ما بر خلاف برخی از ناسیونالیستهای چپ معتقدیم که مبارزه و تخاصم طبقاتی در کردستان معنا دارد! ما هیچگونه همزیستی و سازشی با جنبشهای طبقات دارا و صاحب سرمایه نداریم.

٢- بعلاوه ما مردم را به "اعتصاب- خانه نشینی" دعوت نکردیم. ما از مردم خواستیم که مراکز تولید و توزیع، آموزش و بخشهای دیگر را به تعطیل بکشانند و اعتراض کنند. "اعتصاب – اعتراض" و نه "اعتصاب – خانه نشینی" آن چهارچوبی بود که ما بر آن تاکید کردیم. در این زمینه و برخی جوانب دیگر نشریه یک دنیای بهتر دارای مطالب دندانگیری بوده است که توجه خوانندگان نشریه را به آن جلب میکنم.

اما در پاسخ به اصل سئوال شما: جریانات ناسیونالیست و قومپرست کرد همانطور که اشاره کردید تلاش کردند به این حرکت رنگ قومی و ناسیونالیستی بزنند. اقتضای طبعیتشان این است. تلاش کردند که این اعتراضات را در چهارچوب قومپرستی و ناسیونالیسم کرد قرار دهند و مفاهیم٬ چهارچوبها و سیاستهای عمیقا ارتجاعی و ضد انسانی خود را به این اعتراضات حقنه کنند. مادر فرزاد کمانگر به این تشبثات قومپرستانه پاسخ درخور داد. اعلام کرد که فرزندش متعلق به تمام مردم آزادیخواه است. اجازه نداد که این جریانات ضد اصالت انسانی از متولد شدن فرزاد در کردستان کلاهی برای پیشبرد سیاستهای کثیف قومپرستانه درست کنند.
این مرتجعین قومپرست میکوشند به این باور خرافی عمومیت بخشند که هر کس در کردستان متولد شده است٬ گویا بنا به تعریف و اتوماتیک باید ناسیونالیست و قومپرست باشد. گویا مردم منتسب به کرد٬ انسان نیستند٬ کرد اند و بنا به تعریف ناسیونالیست. گویا بخش عمده مردم منتسب به کرد٬ کارگر نیستند٬ کرد اند. گویا اقلیت محدودی از مردم منتسب به کرد بورژوا و استثمارگر نیستند٬ کرد اند. گویا کردستان یک جامعه طبقاتی نیست. کارگر و بورژوا ندارد.

هدفشان چیست؟ میخواهند طوق لعنت قومپرستی و ناسیونالیسم را بر گردن مردم بیندازند تا بتوانند استثمارشان کنند. به قول منصور حکمت "تمام مضمون ناسیونالیسم حمایت از طبقه حاکمه خود است. در استثمارش٬ در جنگ٬ در رواج خرافاتش٬ در نقض حقوق انسانش. ناسیونالیسم به عنوان یک جنبش و یک حرکت سیاسی ابزاری برای تعیین تکلیف درونی بورژوازی در سطح جهانی و کشمکش بخشهای مختلف این طبقه بر سر سهم بری از پروسه انباشت سرمایه است." (منصور حکمت٬ تفاوتهای ما٬ آبان ١٣٦٨) و در شرایط حاضر که جامعه ایران دستخوش یک تحول عظیم اجتماعی برای تعیین تکلیف با رژیم آدمکشان اسلامی است این جک و جانورهای سیاسی جامعه هم به تحرک افتاده اند تا سهمی برای خود دست و پا کنند.

پروژه اینها برای سهم بری از قدرت سیاسی تقسیم جامعه به قوم ها و سوار شدن بر گرده مردمی است که به اسارت این جریانات قومپرست در آمده اند. فدرالیسم قومی سیستم مورد نظر حکومتی این جریانات است. و پیشروی هر خشت این پروژه ارتجاعی مستلزم پراکندن تخم نفرت و قومپرستی و رو در رو قرار دادن بخشهای مختلف جامعه در مقابل هم است. هر گام به جلوی اینها معادل فرو رفتن سمی کشنده در گلوی جامعه است. اما ما اجازه نخواهیم داد این جریانات تحولات سیاسی جامعه را در این مجاری ضد انسانی و جنایتکارانه قرار دهند. مقابله با جهالت و خرافات و پروژه سیاسی ناسیونالیسم در تمام جوانب آن یک هدف سیاسی حزب اتحاد کمونیسم کارگری است.

جنبه دیگر تلاشی که به آن اشاره کرده اید٬ تقلای جریانات مختلف ملی – اسلامی و آنچه که ما به آنها اپوزیسیون پرو رژیم لقب داده ایم٬ است. این جریانات اگر چه الزاما از همان مبانی مورد نظر جریانات قومپرست حرکت نمیکنند٬ اما این جریانات را باد میزنند و بعضا آنها را متحد سیاسی خود در این شرایط میدانند. حماقت و کودنی پدیده ای ژنتیک نیست٬ مسلما اکتسابی است. و کودنی سیاسی یک ویژگی این جریانات است. این منتقدین درباری رژیم اسلامی میکوشند دفاع خود از نیروهای قومپرست را تحت عنوان  "دمکراسی" برای "اقلیتهای قومی" در جامعه معنی و تعبیر کنند. و به این اعتبار رنگ و لعاب "دمکراسی خواهی" به پروژه ارتجاعی فدرالیسم و سیاستهای این جریانات مخرب در جامعه بزنند. نزدیکی این دو جریان بنظرم موقت و گذرا است. اما مستقل از طول عمر این همزیستی٬ باید آنها را در عین حال بمثابه جاده صاف کنان جنگها و جدالهای خونین قومی در جامعه عمیقا نقد و افشاء کرد.

در پایان باید بگویم که ناسیونالیسم از هر رنگ و شاخه ای٬ اعم از قومپرست یا عظمت طلب٬ یک جریان مخرب و ضد کارگر و انسان در جامعه است. از نظر فکری ناسیونالیسم یعنی تلاش برای جدا کردن انسانها از خصلت انسانی و جهانی شان. ناسیونالیسم با اصالت انسان در تضاد و تناقض است. ناسیونالیسم به لحاظ سیاسی همان نقشی را در تحولات امروز جامعه ایفا میکند که اسلام  با تمام عقب ماندگی و جنایت پیشگی اش در تحولات ٥٧ ایفا کرد. اینبار اما کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی اجازه تحمیل چنین سرنوشت سیاهی را به مردم توسط این جریانات نخواهند داد!

 

 

يک دنياى بهتر: بدنبال اين اعتصاب رسانه هاى غربى تلاش کردند سخنگويان ناسيوناليسم قوم پرست را بعنوان "سخنگويان مردم کرد" و "متحدين جنبش سبز" زير نور بگيرند. اينها که ابتدا تصريح کرده بودند که فراخوان را کمونيستها داده اند چرا به "راهزنى سياسى" در روز روشن رو آورده اند؟ جريانات قوم پرست از نزديکى با موسوى و سبزها چه هدفى را دنبال ميکنند؟ سبزها و رسانه هاى غربى از علم کردن قوم پرستان چه هدفى را دنبال ميکنند؟ مخاطرات اين سياستها کدامند؟

آذر ماجدى: رسانه های غربی از سیاست و استراتژی دولت های متبوع خود پیروی می کنند. مقابله با رشد نفوذ چپ و کمونیسم در جامعه محور سیاست این دول و بورژوازی جهانی است. این دولت ها در دوران انقلابی 1357 با یک طرح توطئه آمیز، برای ممانعت از قدرت گیری چپ در ایران زیر  بغل خمینی را گرفتند و اسلامیست ها را در ایران بقدرت رساندند. طی این سی و یک سال اخیر نیز علیرغم کشمکش ها و تضادهای جدی سیاسی با رژیم اسلامی، همواره از اپوزیسیون درباری رژیم دفاع کرده اند. دفاع از اصلاح طلبان حکومتی، سیاست اصلی این دول و رسانه های غربی است.

اینها فعالانه در حال باد زدن در جنبش و گرایش ناسیونالیستی و جنبش سبز اند. برافراشتن پرچم ناسیونالیسم یک مانع مهم در مقابل رشد کمونیسم و جلو آمدن آلترناتیو کارگری در جامعه است. این دول غربی سابقه بسیار سیاهی در رابطه با جمهوری های سابق شوروی و بویژه یوگسلاوی سابق دارند. جرقه اول آتش جنگ ناسیونالیستی در بالکان توسط اینها زده شد. برای به زانو درآوردن بلوک موسوم به شوروی و اعلام پیروزی کامل سرمایه داری بازار آزاد یک منطقه را به آتش کشیدند و به قهقرا فرستادند. تمایل "طبیعی" اینها تقویت گرایش ناسیونالیستی در هر شرایطی است، مگر آنکه در مورد معینی گرایش ناسیونالیستی با منافع آنها در تناقض بیافتد.

تقویت جریانات ناسیونالیستی چه در سطح سراسری، یعنی ناسیونالیسم عظمت طلب، و در کردستان، ناسیونالیسم قوم پرست بطور روشن به سیاست محوری دول و رسانه های غربی بدل شده است. تقویت ناسیونالیسم قوم پرست در کردستان عراق نیز، بویژه از زمان جنگ خلیج، یک سیاست فعال غرب بوده است. در کشور عراق اینها نقش بسیار کثیفی در بجان هم انداختن ناسیونالیسم کرد و عرب ایفاء کرده اند که مردم هنوز دارند تاوان آنرا پس می دهند. به قدرت رساندن ناسیونالیسم قوم پرست در کردستان عراق و فساد و خفقان و سرکوبی که بر مردم کردستان تحمیل کرده اند، یک نمونه آشکار سیاست های ارتجاعی غرب در منطقه است.

در رابطه با کردستان ایران نیز اینها می کوشند ناسیونالیسم قوم پرست را تقویت کنند و آنها را دائما مطرح سازند. می کوشند جنبش ناسیونالیستی در کردستان را به یک جریان قوی و معتبر بدل کنند. توجیه مردم پسند شان پنهان شدن پشت بیرق دموکراسی است. اینطور وانمود می کنند که هر چه ناسیونالیسم قوی تر باشد، دموکراسی بیشتر رعایت می شود. پس اگر یک لقب کرد به هر فرد متولد در کردستان بچسبانند، نشانه دموکرات بودنشان و احترام شان به "حقوق بشر" است. این یک دروغ و عوامفریبی بزرگ است.

اینها در عین حال از نفوذ کمونیسم در کردستان ایران آگاهند. از زمان شکل گیری جمهوری اسلامی و آغاز جنگ مسلحانه در کردستان، چپ و کمونیسم یک جریان محبوب، معتبر و اجتماعی در کردستان بوده است، در قالب کومه له کمونیست، حزب کمونیست ایران و کمونیسم کارگری. این واقعیت و همچنین تفاوت هایی که در شرایط ستم قومی در کردستان ایران به نسبت دو کردستان دیگر موجود است، شرایط سیاسی – اجتماعی در کردستان ایران را متفاوت می کند. بعلاوه، مردم کردستان ایران عملکرد ارتجاعی و سرکوبگرانه حاکمیت ناسیونالیسم در کردستان عراق را به چشم خویش مشاهده می کنند. این عملکرد یک افشاء گری آشکار از ناسیونالیسم است.

جنبش ناسیونالیستی در کردستان دارای گرایشات متفاوتی است. تمام این گرایشات ارتجاعی و تروریست اند. در شرایط حاضر جریان باند زحمتکشان یک جریان کنترایی است که دستش در مقابل وزارت امور خارجه آمریکا دراز است و چشم به کمک های آن دوخته است. می کوشد مانند یک بچه خوب و حرف گوش کن ظاهر شود. غرب نیز به آنها میدان می دهد، مطرح شان می کند و در مورد این اعتراض اخیر نیز کوشیده اند آنها را بعنوان رهبر این اعتراض معرفی کنند. این یک توطئه ارتجاعی است برای تضعیف کمونیسم و تقویت جریانات ارتجاعی ناسیونالیستی.

باند زحمتکشان به رهبری عبدالله مهتدی می کوشد خود را بعنوان بستر اصلی جنبش ناسیونالیستی در کردستان به رژیم اسلامی و به غرب بقبولاند. بیک معنا جایگاهی را که حزب دموکرات سی سال پیش داشت، کسب کند. این تحرکات، دفاع "خالصانه" از جنبش سبز و اصلاح طلبان حکومتی، از موسوی- خاتمی- کروبی و نزدیکی سیاسی و جبهه ای با اپوزیسیون پرو رژیم، جریان اکثریتی و توده ایستی، همه تلاش هایی در این جهت است. امید بسته اند که اصلاح طلبان حکومتی به نان و آبی برسند و اینها نیز از قبل آن در کردستان سری در میان سرها درآورند.

باید توجه داشت که ناسیونالیسم، در هر شکل آن، چه ناسیونالیسم عظمت طلب و چه قومی یک گرایش ارتجاعی است. ما باید قاطعانه آنها را افشاء کنیم. این جریانات قوم پرست تروریست و باند سیاهی می توانند مخاطرات بسیاری را در جامعه بوجود آورند. می توانند در جهت از هم پاشیدن شیرازه جامعه حرکت کنند. عملکرد ارتجاعی و جنایتکارانه ناسیونالیسم را در گوشه و کنار جهان در دو دهه اخیر مشاهده کرده ایم. نباید اجازه دهیم که اینها رشد کنند و در میان مردم جایی باز کنند. ماهیت کثیف، ارتجاعی و ضد انسانی آنها را باید در مقابل مردم افشاء کنیم. این وظیفه ما است و حزب اتحاد کمونیسم کارگری در این جهت فعالانه خواهد کوشید.

يک دنياى بهتر: در روز قبل از اعتصاب جريانات قومپرست و ناسيوناليست با چهارچوب قومى و مذهبى "عزاى عمومى مردم کردستان" به اين فراخوان پيوستند و بدنبال اعتصاب خود را مبتکر و اساس اعتصاب معرفى ميکنند. آيا تحرک جريانات قوم پرست براى مصادره اين حرکت از سر منافع محدود و يک رقابت فرقه اى است يا يک دورخيز آگاهانه سياسى؟ تلاش ارتجاعى ناسيوناليسم کرد و موئتلفين اش را چگونه بايد خنثى کرد؟ کمونيسم کارگرى در کردستان چه وظايفى دارد؟   

سياوش دانشور: واقعيت اينست که ناسيوناليسم کرد و جريانات متفرقه اش کردستان را تيول خود ميداند. اگر قرار باشد در مورد اين منطقه مشخص جغرافيائى حرفى زده شود ظاهرا به آنها مربوط است و يا بخودشان مربوط ميدانند. همانطور که ناسيوناليسم عظمت طلب هر مسئله اى را در باره تاريخ و فرهنگ و هنر و غيره در چهارچوب ايران به خود مربوط ميداند و نوعى احساس مالکيت ميکند. اصولا براى ناسيوناليسم کرد تحمل پديده اى بنام چپ و کمونيسم در کردستان٬ جنبش طبقه کارگر٬ جنبش کمونيستى کارگری و هرچه که مشخصه طبقه ديگر و هويتى ديگر بجز "هويت ملى" و "جنبش ملى" را داشته باشد سخت است و آنرا انکار ميکنند. و اين يک انکار اجتماعى و طبقاتى است که پرچمدارش حزب دمکرات است. اگر ناسيوناليسم بپذيرد که جامعه کردستان مثل بقيه ايران و هر جاى ديگرى جامعه اى طبقاتى با جنبشهاى طبقاتى متمايز و افقهاى سياسى متمايز است٬ آنوقت اسطوره "جنبش ملى کرد" و در زبان چپ آن "جنبش انقلابى کردستان" دود ميشود و هوا ميرود. مردم در کردستان بايد "کرد" باشند و مسئله و مطالبه شان نيز "هويت کردى" باشد تا اين جريانات بعنوان نمايندگان خودگمارده "ملت کرد" بتوانند به کمک جلال طالبانى و صلاح مهتدى و شرکاء سر ميز بند و بست و مذاکره با حکومت اسلامى حاضر شوند.

بدنبال اعلام اين حرکت از طرف کومه له و پشتيبانى جريانات و محافل چپ - الزاما نه با چهارچوب سياسى مد نظر کومه له – به هر حال به يک صفبندى عليه اعدامها منجر شد. صفبندى اى که نه فقط ناسيوناليسم کرد مبتکر و پرچمدار آن نبود بلکه در ديد جامعه و اپوزيسيون و هر ناظر خارجى مجموعا اين چپها و کمونيستها بودند که جلو اين حرکت ايستاده بودند. يک نوع صفبندى چپ و راست در وراى مرزبنديهاى سياسى و خط مشى هاى متفاوت ميان اردوى چپ در تقابل با رژيم اسلامى ايجاد شد. نفس اين موضوع از نظر سياسى براى جمهورى اسلامى و اپوزيسيون طرفدار آن به شمول ناسيوناليستهاى کرد مطلوب نبود. در نتيجه ناسيوناليسم کرد روز آخر خود را جمع کرد و سعى کرد با چهارچوب قومى و ملى وارد جدال برسر اين موضوع و بويژه تداوم آن شود. ابتدا حتى در رسانه هايشان تصريح کردند که اين فراخوان را کمونيستها داده اند اما در تبليغات به "عزاى عمومى ملت کرد" و تحريک ملى رو آوردند. بعضا مانند پژاک و فرقه زحمتکشان مهتدى عکس ۵ اعدامى را روتوش کردند و چهار اعدامى که متولد کردستان بودند را برجسته کردند! اين رفتارهاى فاشيستى که حتى اعدامى توسط جمهورى اسلامى را بدليل اينکه در کردستان متولد نشده است لاک ميزند٬ به تنهائى بيانگر ظرفيتهاى کثيف و خطرناک ناسيوناليسم قومى است. فرقه اى ناميدن اين رفتارهاى ماليخوليائى شايد آوانس باشد. رفتار اينها يک فاشيسم عريان است.

اما تلاش ناسيوناليسم کرد به نظر من اساسا سياسى بود. اولا بايد تلاش ميشد که در اين جريان چپ جامعه کردستان ابتکار عمل سياسى را بدست نگيرد. ثانيا حال که چپها جلو افتاده اند بايد به اين حرکت مهرى قومى و "کردى" زد. ثالثا غيبت ناسيوناليسم کرد در اين واقعه در عين حال نشان بى اعتبارى و ناتوانى اجتماعى اش در کردستان بود و اين بنوبه خود موقعيت اش را در بند و بست با ناسيوناليستهاى منطقه و مذاکره با جمهورى اسلامى تضعيف ميکرد. ناسيوناليسم کرد براى بيرون آمدن از اين معضل آگاهانه تلاش کرد تا نيروهاى دست راستى در صحنه سياست ايران را همراه خود کند و در تقابل چپ و راست جامعه در اين مقطع مشخص کم نياورد. به اين دليل بود که اين اردو- از شاخه هاى حزب دمکرات تا شاخه هاى زحمتکشان و پژاک و محافل جانبى ديگر- در عين اينکه با فرمولهاى قومى و ملى به اعتصاب پيوستند٬ مشغول شکل دادن به صفى دست راستى و ملى – اسلامى شدند. ناگهان از هجرى تا مهتدى و ديگران از خود موسوى "سبز" تر شدند٬ بى بى سى و صداى آمريکا و راديو آلمان تريبونشان شد٬ حزب توده و سازمان اکثريت و جمهوريخواهان طرفدار حکومت آخوندى نيز متحدشان. هر کدامشان نيز محاسبات سياسى خود را دارند. ناسيوناليستها در تقابل با چپ و براى معامله سبز ميشوند و کردستان را بعنوان "لشکر خود" معرفى ميکنند و جريانات توده ايست آگاهانه تلاش ميکنند که اين حرکت را با "پيوستگى" جنبش ارتجاعى سبز تبئين کنند. جریانات ناسیونالیستی و طیف توده – اکثریتی نيز هر کدام با نقطه عزيمت خود تلاش کردند رنگ قومى و اسلامى سبز به اين حرکت بزنند. مستقل از هدفى که هر سوى اين ائتلاف راست دنبال ميکند٬ هدف مشترک شان تقابل با ابراز وجود اردوى چپ در اين حرکت و تقويت اردوى راست در جامعه کردستان و در مقياس سراسرى بود. درک اين نکته و مقابله با آن مهم است. تنها با درک اين نکته است که اردوى چپ ميتواند خود را از فرمولاسيونهاى ناسيوناليستى در شکل چپ آنهم خلاص کند.  

براى خنثى کردن تلاش ارتجاعى ناسيوناليسم کرد و موئتلفين اش بايد ماهيت ارتجاعى سياستهاى اين اردو و بيربطى شان به واقعيات اجتماعى و طبقاتى جامعه کردستان را مستمرا افشا و منزوى کرد. البته اين جريانات به اندازه کافى منفور شده اند. کسانى مانند هجرى و مهتدى که طرفداران حمله نظامى به ايران بودند و در پس نابودى جامعه ايران تکرار پديده طالبانى – بارزانى را در کردستان ايران جستجو ميکردند٬ امروز براى همين هدف به جمهورى اسلامى رو آورده اند. يا پيشنهاد مذاکره ميدهند و يا سبز ميشوند. اگر فردا مجددا امکان حمله نظامى به ايران بالا رود دوباره اينها را در قامت جنگ سالاران منطقه و نيروى پياده نظام ارتش آمريکا و اسرائيل و ايفاى نقش بمثابه "ارتش آزاديبخش کوسوو" خواهيم ديد. ناسيوناليسم کرد امروز همان ماهيتى را ندارد که در دهه هاى گذشته داشت. پايان بلوک شرق و تحولات سياسى که دنيا از سر گذراند٬ شروع دوران تقسيم غنايم جنگى و کشورسازى و عروج ناسيوناليسم در ارتجاعى ترين و خونين ترين شکل ممکن٬ ناسيوناليسم کرد در ايران را نيز بسمت فدراليسم و قوميگرى چرخاند. حزب دمکرات کردستان ايران عليرغم با سنت بودن به فدراليسم چرخيد و متعاقب زمينگير شدن اين استراتژى دچار انشقاقات متعددى شد. ديگر انشقاقات ناسيوناليستى از کومله نيز دچار همين سرنوشت شدند. امروز افق ناسيوناليسم کرد بعنوان يک جنبش سياسى در جامعيت آن فدراليسم قومى است. جريانى که پيروزى اش را در برجسته کردن هويت قومى و تقابل و نفرت و کينه ملى ميجويد.

اما دستجات طرفدار فدراليسم بنا به واقعيات سياسى جامعه ايران و بويژه سير جديد رويدادها و خواستهاى روشن مردم٬ از نظر اجتماعى عميقا بى ريشه اند و از نظر روش و سياست به جريانات مافيائى شبيه اند. کسانى که مخالفين خودشان را در جلسه سازمانى و اردوگاه با چاقو و تير ميزنند٬ روشن است اگر تپه اى بدست شان بيافتد با مردم چه ميکنند. اينکه تلاش امثال عبدالله مهتدى براى نزديک شدن و برسميت شناخته شدن توسط موسويها "نقشه راه تحقق فدراليسم" شده است و يا کور شدن افق فدراليسم راه را براى نزديک شدن جريانات ناسيوناليست کرد به جمهورى اسلامى هموار کرده است٬ مسئله اى قابل بحث است. اما متحدين اينها اعم از توده ايها و اکثريت تا رسانه هائى که هويت قومى مردم را باد ميزنند٬ ترجيح ميدهند ايران يا دست جمهورى اسلامى بماند و يا دست اين گانگسترها بيافتد اما دست کارگر و کمونيسم نيافتد.

يک رکن پيشروى کمونيسم در کردستان تقابل بيوقفه با ناسيوناليسم است. اين امرى تعطيل ناپذير و از نظر استراتژيک غير قابل گذشت است. ناسيوناليسم قومى و جرياناتش بدون ترديد ريشه اجتماعى ندارند اما عميقا خطرناک اند و ميتوانند کردستان ايران را به صحنه جنگ و پاکسازى قومى تبديل کنند. عملکرد و رفتار سياسى اينها در کنار عملکرد و رفتار سياسى فرقه هاى اسلامى مانند سلفى ها براى نابودى يک جامعه کافى است و جامعه کردستان بايد قاطعانه دست رد به سينه همه شان بزند. اما ناسيوناليسم يک گرايش اجتماعى است و مرتبا و در اشکال مختلف حتى در بيان "چپ" خود را بازتوليد ميکند. براى کمونيسم نقد ناسيوناليسم يک نقد سياسى و عملى و اجتماعى است. يعنى نه فقط در قلمرو فکرى و نظرى بايد ناسيوناليسم و اهداف ارتجاعى و ضد انسانى اش را درهم کوبيد و بى اعتبار کرد بلکه در قلمرو اجتماعى بايد نيروى طبقه پيشرو و انقلابى را بميدان کشيد. پاسخ کمونيسم کارگرى يک پاسخ همه جانبه سياسى و اجتماعى و طبقاتى است. هنوز سنتهاى انقلابى و کارگرى و کمونيستى در کردستان ايران بحدى قوى هستند که بتوان با اتکا به آنها ناسيوناليسم را تماما حاشيه اى کرد. تاکيدات ما بر متشکل شدن کمونيسم کارگرى در کردستان و گرفتن ابتکار عمل سياسى در اعتراض سياسى و طبقاتى همراه با طبقه کارگر در سراسر ايران است. مسئله جنبش طبقه کارگر در کردستان از مسئله طبقه کارگر در سراسر ايران جدا نيست. مسئله زنان در کردستان از مسئله زنان در سراسر ايران جدا نيست. مسئله مقابله با فقر و اختناق در کردستان از مسئله مقابله با فقر و اختناق در سراسر ايران جدا نيست. ناسيوناليسم کرد حتى براى ستم ملى جوابى ندارد. همه ميبينند که ناسيوناليسم همه جا از مسئله ملى و ستم ملى يک دکان براى نهادينه کردن اين ستم و قدرتگيرى جنبش ناسيوناليستى ساخته است. پاسخ ما بعنوان کمونيست به ستم ملى رفع ستم ملى است. اين گوشه اى از صفحه سياست در کردستان و ايران است و حل آن نيز در گرو تعيين تکليف مسائل بنيادى ترى است.

کمونيسم کارگرى در کردستان مانند بقيه ايران براى حاکم شدن يک افق و پرچم طبقاتى کارگرى و سوسياليستى تلاش ميکند. جنبش توده اى عليه جمهورى اسلامى در کردستان ايران اتفاقا بدليل وجود قطب بندى سياسى و نفوذ احزاب سياسى٬ تنها ميتواند با افق و پرچم کمونيسم به پيروزى برسد. همين واقعه اعتصاب براى چندمين بار در طول سه دهه گذشته نشان داد که ناسيوناليسم کرد٬ در کنار تبليغات شنيع قومى اش که بعضا تن به تنه فاشيسم ميزند٬ همواره متحد نيروهاى ارتجاعى است. اينها مسئله ملى در کردستان و "هويت ملى" و "کرد" بودن را براى معامله با بورژوازى ايران و منطقه و براى رسيدن به تاج و تخت خودشان ميخواهند. آرزوى بارزانى و طالبانى شدن٬ و بقول مردم زحمتکش کردستان عراق آرزوى "فرعون شدن"٬ يک لحظه اين جماعت را ول نميکند. کمونيسم و طبقه کارگر در کردستان چنين اجازه اى را به اينها نميدهد. راه اين بميدان آمدن قدرتمند سياسى کمونيسم  و بسيج جامعه حول اهداف و سياستهاى کمونيستى کارگرى است. *